مناجات شبهای قدر
بر در این خانه با دست تـهی در می زنم بی پر و بالم خــدا را تا کجــا پر می زنم گریه کرد و یاعلی گفت و به کامم ریخت شیر بوسه از روی ادب بر پای مــادر می زنم خاک راه دوست را بر چهره ســازم آبرو سنــگ آل الله را بر سیــنه و سر می زنم گرمی جنت بجــوشد از زمین و آسـمــان من فقط زهـرائیم ساغر ز کوثــر می زنم هرکسی دارد پناهی هــرکـسی کوبد دری من امیرالمؤمنین را حلـقه بر در می زنم تحت فــرمانم اگر سلمــان او فــرمان دهد دل به دریا می سپــارم پا در آذر می زنم بارها در می زنم گر بر رویــم در وانشد بار یگــر بار دیــگر بار دیگــر می زنـم از دل گهـواره تا تابــوت ذکرم یا علیست دم زحیدر دم زحیـدر دم زحیــدر می زنم تا بپــوشد در صف محشــر سیــاهی مـرا رنگ بر پرونده ام از خون اصغر می زنم خــاک راه میثم خــرمــا فــروشم میــثــمم دم زاهل البیت حتی روز محشــر می زنم |